جدول جو
جدول جو

معنی روح حیات - جستجوی لغت در جدول جو

روح حیات(حِ حَ)
بخار رطب است که حیات بدن از آن است. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 281)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نی یا)
جمع واژۀ روحانیه. رجوع به روحانیه شود.
- عالم روحانیات، عالم عقول و نفوس مجرده. (فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 281). و رجوع به عالم روحانی (ذیل روحانی) شود
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
جوهری است که با خروج آن موجود زنده فانی شده و بمیرد و آن مقابل روح حیات است که بوسیلۀ آن اکل و شرب و حس و حرکت انجام میشود. توضیح مطلب آنکه فلاسفه برای روح مراحلی بیان کرده اند، بلکه به روح متعدد قائل شده اند که از جمله همان جرم لطیف بخاری، و همان روحی است که منشاء حس و حرکت است و در نتیجه مبداء حرکات و جنبشهای حیوانی است و حیات و ممات حیوان بدان بستگی دارد واز این جهت هم روح حیات است و هم روح ممات، زیرا که با وجود آن حیات برقرار است و رفتن آن موجب مرگ و فنا و تلاشی بدن میباشد. (از فرهنگ علوم عقلی ص 281)
لغت نامه دهخدا
(حِ حَسْ سا)
بقول غزالی از مراتب ارواح نورانیۀ بشریه است و آن روحی است که محسوسات را بوسیلۀ حواس پنجگانه تلقی میکند و گویی این اصل و اول روح حیوانی است زیرا حیوانیت حیوان بدان است و بچۀ شیرخواره نیز آن را دارد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل روح)
لغت نامه دهخدا
(حی یا)
جمع واژۀ روحیه، آنچه منسوب و متعلق به روح باشد. رجوع به روحیه و فرهنگ رازی شود، در تداول کنونی به معنی مجموعۀ اخلاق و رفتار و کیفیات نفسانی و حالات روانی اطلاق میشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذو حیات
تصویر ذو حیات
ذی حیات: جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی مجموعه اخلاق و رفتار و کیفیات نفسانی و حالات روانی اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار
خلقیات، رسوم، عادات
فرهنگ واژه مترادف متضاد